شرح مصاحبه ی یک پرستار در استانبول

یک آقای پرستار تجربه خود از مصاحبه کبک در استانبول – ترکیه را نقل کرده است که عینا در اینجا آورده می شود:

تو این مطلب تمام سعیم رو کردم که مطالب عینان برگردان بشه ، و روایت واقعه باشه نه ساخته ذهن و تصورات من ، امیدوارم همونطور که خواستید راهگشا باشه// :ساعت حدودان ۱۳ بود من یه گوشه ای تو لابی واسه خودم نشسته بودم و داشتم موزیک گوش میدادم ، خیلی ها سعی کردن با من هم صحبت شن ، اما از اونجایی که می دونستم موضوع صحبتشون چیه ، و این صحبتها هیچ تاثیر مثبتی واسه من نداره به همین دلیل با کسی ارتباط برقرار نکردم… تو همین لحظه ها بود که دنیلا اومد و بین جمعیت مستقیم رو به من کرد و اسمم رو گفت (یکم تعجب کردم ، که چطور من رو شناخت … شایدم شانسی اولین کسی که خطاب کرد من بودم) بعد گفت دنبال من بیایید … از پله ها رفتیم پایین … گفت بفرمایید داخل … من اصرار کردم اول شما ولی در نهایت بعد از ورود من ایشون وارد شدند … از در که وارد شدم یه میز بزرگ اداری به صورت ال بود با عرض حدودان یک متر و قهوای روشن ،روش یه پرینتر اسکنر و یک لپ تاپ و یکسری مدارک بود … یه صندلی یک نفره مشکی معمولی رو به در بود و دو تا اونور در (یعنی من باید برای نشستن

 رو صندلی ، میز رو دور میزدم و روی یکی از اون دو تا صندلی می شستم ، البته اتاق بزرگی بود … در اول صحبت هاش ، حرفهای همیشگی که من قراره مدارک شما رو چک کنم و سطح زبان فرانسه و انگلیسی شما رو در آخر شما رد یا پذیرفته میشید…که من بلافاصله گفتم خانم من قبولم ، که دنیلا خندید …به من گفت باید سطح زبان بررسی بشه چون شما مدرک ندارید که من بلافاصله گفتم من مدرک تف رو برای شما ارسالش کرده بودم … که در جواب دنیلا گفت من تو مدارک شما همچین چیزی ندیدم … من بلافاصله پرینت میل اداره مهاجرت مبنی بر دریافت مدرک زبان رو نشونش دادم … و اون با دقت بیشتری مدارکم رو بررسی کرد و گفت …واقعان عذر می خوام من اول مدرک شما رو ندیده بودم و حرف شما درست هست و مدرک تف من رو بیرون آورد و گفت کپی مدرکت رو داری گفتم بله …که در نهایت کپی رو برداشت و اصل مدرک تفم رو بهم پس داد ….

گفت میشه پاستون رو ببینم که با دقت شروع به بررسی کرد و وقتی ویزای ارمنستان رو دید گفت به زبان انگلیسی در باره مردم ارمنستان و کشور ارمنستان به من بگو ( با اینکه خوب انگلیسی حرف می زد احساس کردم داره خیلی تقلا می کنه تا خوب حرف بزنه ) من هم شروع به توضیح کردم (چند جا بجای اند انگلیسی ا گفتم و یه چند تا کلمه قاطی شد که همون لحظه اصلاحش کردم…وسطای صحبتم با لبخند گفت میتونی به فرانسه ادامه بدی … منم بدون مکث فرانسه ادامه دادم …

در مورد خانوادم پرسید پدر و مادرم … و برادر و خواهرم …گفت اونا قصد ندارن بیان کانادا …گفتم در حال حاضر که نه شاید در آینده …سرش رو به علامت تائید تکون داد و تایپ میکرد …گفت چرا مادرتون تو استانبول هستش ، گفتم تا چند روز دیگه عید شماست عید ما هم تا ۳ ماه دیگست مادرم برای گردش و خرید با من اومده و اینکه تا حالا استانبول نیومده بود … گفت اگه مادرتون کار می کنه پس چطور تونست بیآد ؟ گفتم یک هفته مرخصی داره …

بعد به من گفت اصل مدرک دانشگاه … ریز نمرات دانشگاه … بیمه ( وقتی بیمه رو بهش دادم با زره بین با دقت نگاهش کرد) و بعد گفت من اینو نگه می دارم … میتونم چکش کنم … گفتم البته … گفت شما تو آخرین ماه های تحصیلتون همزمان کار هم میکردید این چطور امکان داره؟! و اینکه شما بدون دانشنامه چطور کار میکردید؟ در جواب گفتم من تو سیستم کاری ایران برای کار کردن نیاز به دانشنامه ندارم … اسم من تو سایت وزارت بهداشت هست ، سایر مدارک مورد نظر هم دارم و اینکه برای دریافت دانشنامه من دو سال برای دولت کار کردم ( دوران طرح) بعد گفت : یعنی اجباریه ؟ گفتم برای تمامی پرستاران و پزشکای ایرانی این دو سال در صورتی که مدرک دانشنامه رو بخوان اجباری هستش … گفت تو کارت نظام پرستاری رو داری ؟ گفتم بله و نشونش دادم و گفتم دارم سعی می کنم که عضو نظام پرستاری کبک هم بشم و فرمهایی که از کبک برام با پست اومده بود و پرشون کرده بودم و پرینت گرفته بودم رو بهش نشون دادم و اون گفت : خیلی خوبه حتمان بعد سفرت پی گیر بقیه کارات باش با خنده گفت درباره محل کارت توضیح بده من نمی فهمم اورژانس یعنی چی …یکم که توضیح دادم از وظایفم شغلی من پرسید.. وسطای توضیح دادن بودم که گفت :فکر می کنی این وظایف هم تو کانادا و کبک مثل ایران هستند ، من فکر نمی کنم …در جواب گفتم : خانم کار ما با انسانهاست … و در تمام دنیا کار ما پرستارا یکسان و مشابه هست و فرقی نمی کنه کجا هستیم و در همه جا ما یک جور وظایف داریم …

نمی دونم چرا ولی احساس کردم که خیلی خوشحال شد تو همین بین بود که صدای پرینترش در اومد … فهمیدم چیو داره پرینت میگیره … راستشو بگم اون لحظه خیلی خوشحال بودم که مصاحبم زود داره تموم میشه (آخه یکم گرسنه بودم!!:)) بعد به من گفت ارزشهای کبک رو قبول داری …گفتم بله میخواید بگمشون … گفت نخیر می دونم همتون اینو از بهرید ولی می خوام بدونم شما این ارزشها رو قبول دارید ؟ گفتم بله … در جواب گفت همه اول همینو میگن ولی بعد از مهاجرت جور دیگه رفتار می کنند ، در جوابش گفتم : هر کسی که من باشم باید به قوانین احترام بگزارمqui que je sois ,,je dois respecter la loi مثال برابری بین زن و مرد رو گفت و ازدواج بین جنس همسان و … و درباره ی سیاست لاییک و دین توضیح داد

و گفت نظام دولت کانادا می دونی که چیه؟ تا کلمه پارلمان رو گفتم و اسم نخست وزیر رو آوردم گفت اصلان برای من مهم نیست شما اسم نخست وزیر رو بدونی فقط همینو بدون که در نظام سیاسی کبک و پارلمان ایرانی موفقی هست آیا اسمش رو می دونی ..گفتم قبلان شنیدم ولی الان فراموش کردم … گفت اصلان مهم نیست برام برای اطلاع به شما گفتم و فعلان همین قدر کافی هست …

از کلاسای زبانم پرسید و اولین استادم … و اینکه من شما رو پذیرفتم و اینکه نباید آموزش زبان رو ول کنم … گفت به صورت آن لاین حتمان ثبت نام کنم و از امکانات آنلاین آموزش که برای من رایگان هست استفاده کنم …حتمان کلاسای سفارت رو برم و تمام هزینه های اون رو دریافت کنم … اینجا بود که گفتم متاسفانه شما در جریان نیستید که کلاسها به تعلیق در اومده … دنیلا گفت نخیر اینطور نیست …خلاصه از ایشون اصرار و از ما انکار … که بعد گفت چند لحظه صبر کن ، از اتاق رفت بیرون و بعد از چند لحظه اومد گفت متاسفانه حق با شماست … شما از تمامی کلاسهایی که میرید رسید داشته باشید تا در آینده ببینیم چه اتفاقی میافته … نمیخوام از خودم تعریف کنم و یکم نوشتنشون برام سخته ولی این جملات آخری عین کلمات دنیلا بود …

به من گفت شما فرانسه خیلی خوب حرف میزنید خیلی بیشتر از مدرکی که ارائه دادید ، و رشته شما و اینکه آقا هستید برای کشور من ایده آل هست ، که مکث کرد و گفت شنیدم آقایون در رشته پرستاری تو ایران کم هستند … منم گفتم هم تو ایران ..هم تو کانادا و شاید در دنیا خندید … در آخر گفت شما از نظر دولت کبک پذیرفته هستید و باید منتظر دولت فدرال باشید و اگر پذیرفته شدید منتظر ویزا باشید . و دوباره تاکید زبان رو کرد و گفت که سعی کن در این مدت ازدواج نکنی و اگر اینطور شد مدارک شما باید از اول بررسی بشه … و با خنده گفت اگه اینطوری بشه من خودم مدارکت رو پاره میکنم …

به من گفت حالا برو به خانوادت خبر بده …و خرید سوغاتی براشون یادت نره

این مطلب عینا از سایت کاناداسرا از اینجا نقل شده است و درستی مطالب عنوان شده به عهده نویسنده آن می باشد. توجه داشته باشید که شرایط مصاحبه هر فرد ویژه خود اوست و نقل این مطالب برای آشنایی بیشتر متقاضیان با چیزی است که احتمالا با آن مواجه خواهند شد.(عکس تزیینی است)

Share

4 thoughts on “شرح مصاحبه ی یک پرستار در استانبول

  1. سلام لطفا از نظر امتیاز کمکم کنید چون قادر به تعیین آن نیستم خانم مجرد ۳۹ ساله ۱۴سال سابقه کار پرستاری در بخش ویجه یک مدرک آشپزی از فنی حرفه ای با اعتبار ۵ساله

    1. پرستار هستید ۱۲
      لیسانس ۱۰
      سابقه کار ۸
      سن ۸
      ۱۲+۱۰+۸+۸+۱=۳۹
      ۴۹ امتیاز نیاز دارید ۱۰ تا کم دارید
      شما نمره a2 فرانسه نیاز دارید با ایلتز جنرال ۵ از مهارت شنیداری وگفتاری تمام

پاسخ دادن به پرهام لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.